- رو داشتن
- جسارت داشتن پر رو بودن: (رو داری این حرف را یه من بزنی)
معنی رو داشتن - جستجوی لغت در جدول جو
- رو داشتن
- جسارت داشتن، پررو بودن
- رو داشتن ((تَ))
- شرم نکردن، گستاخ بودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مجاز شمردن
جایز دانستن اجازه دادن، حلال کردن مباح کردن، لایق شمردن سزاوار دانستن، جاری کردن روان داشتن
صواب بودن امر، روداشتن
جایز دانستن، حلال داشتن
مو داشتن ظرف چینی شیشه یی گلی. ترک داشتن آن
تحسین کردن، تمجید کردن
جایزه داشتن، روا داشتن
جرات داشتن شهامت داشتن دلیر بودن
گمان بردن
امکان داشتن
خجالت کشیدن
آرزو کردن آرزو بردن
راندن، از خود دور ساختن، بر کنار داشتن
ساکت کردن، رام کردن
ربط داشتن چیزی به کسی مربوط به او بودن آن تعلق داشتن وی بدان: . (تبریزی الاصل بود و ربطی باهل صفاهان نداشت) (عالم آرا 1654)، حق مداخله داشتن در آن. یا ربط داشتن چیزی به چیزی قابل مقایسه نبودن آن با این بسیار برتر بودن آن از این (پارچه ای که امروز خریدیم ربطی به پارچه دیروز ندارد)
رواگ داشتن، روا بودن
شرمنده شدن و خجالت کشیدن
بقیتی از جان داشتن، نیرو داشتن توان داشتن
دارای زور و نیرو بودن، صاحب نفوذ در جامعه و دستگاههای اداری بودن
سعی و کوشش داشتن
علاقه مند بودن
رطوبتی بودن
باک داشتن ترسیدن مبالات پروا کردن، التفات توجه. یا پروا داشتنی امری نداشتن، بدان توجه نکردن التفات نکردن محل و وزن ننهادن ذهول از آن
گرداگرد گرفتن حلقه زدن دور کردن چنبر زدن دایره بستن پره کردن پره کشیدن پره داشتن پره بستن
دنباله داشتن، ریع داشتن کشش داشتن صاحب ریع بودن، قوت داشتن، دارای عصب بودن (گوشت)، یا پی کسی (چیزی) داشتن، متابع او بودن بدنبال او رفتن هوای او را داشتن: تا من پی آن زلف سر افکنده همی دارم چون شمع گهی گریه و گه خنده همی دارم. (خاقانی)
تب گرفتن
فایده داشتن منفعت داشتن
خجلت داشتن آزرم داشتن
آبرو و عزت داشتن
تردید و شک کردن
تفاوت داشتن، متفاوت بودن